من تو کویر مرنجاب گمشدم …
احساس خیلی بدی دارم … اتفاقاتی که افتاده رو کامل یادم نمیاد
از کاروانسرای مرنجاب خاطره ی خوبی ندارم
میترسم دوباره برگردم اونجا
ولی اونجا یه کار نیمه تموم دارم … وقتی میرم اونجا صداهای عجیبی میشنوم
دیگه نمیتونم برگردم … ولی مجبورم … هرکی خواست بهم کمک کنه ترسید و جا زد
کمکم کنید ! من میترسم تنهایی برگردم اونجا …